تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو میگویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب میشنوم
تو نیستی که ببینی ..
برچسب: Fereydoon Moshiri
آن سپیدهدم که با صفا و ناز
در فضای بیکرانه میدمید،
دیگر از زمین رمیده است
این سپیدهها سپیده نیست
رنگ چهرهٔ زمین پریده است ..
درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!
بی تو بودن، درد دارد!
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا،
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است،
صعب العلاج یعنی همین ..
هوا آرام
شب خاموش
راه آسمان ها باز
زمان
در بستر شب خواب و بيدار است ..
این خطوط سیاه سر در گم
دل من، روح من، روان من است
آنچه از عشق او رقم زدهام
شیرهٔ جان ناتوان من است ..
من از لطافت صبح
من از طراوت نور
من از نوازش آن مهربان
چنان سرمست
که گاه، در همه آفاق
میگشودم بال؛ که مست
بر همه افلاک، میفشاندم دست ..
زير بال مرغكان خنده هات
زير آفتاب داغ بوسه هات
ای زلال پاک
جرعه جرعه جرعه
می كشم تو را به كام خويش
تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو ..