برچسب: امین حبیبی

بیا عشقم ، بیا اینجا ، بیا آروم بِشین پیشم
بذار دستاتو توو دستام ، که من با تو خودم میشم
تووی چشمام نگاه کن من ، چشماتو خیلی دوست دارم
نمیتونم من ار چشمات یه لحظه چشم بَردارم

تو رو اینقدر دوسِت دارم که هیشکی حتی تو خوابم نمی بینه
برایِ من تمومِ تلخی های زندگی ، پیشِ تو شیرینه
کنارِ تو فراموش می کنم دردامو ، یادم می ره درد دارم
الهی دور اون چشمات بگردم که به دل اینجوری می شینه

یه احساسی بهم می گه بهشتِ من تو این دنیاس
توو این دنیا که تو هستی ، برای من بهشت اینجاس
واسه من عشق تویی و بَس ، منو تو عاشقم کردی
یه لحظه دور که میشی من ، می میرم تا تو برگردی

تو رو اینقدر دوسِت دارم که هیشکی حتی تو خوابم نمی بینه
برایِ من تمومِ تلخی های زندگی ، پیشِ تو شیرینه
کنارِ تو فراموش می کنم دردامو ، یادم می ره درد دارم
الهی دور اون چشمات بگردم که به دل اینجوری می شینه ..

چشماتو خیلی دوست دارم
امین حبیبی
ترانه ، موزیک و تنظیم : امین حبیبی

خدایا حالمون خیلی خرابه
وَلله نایِ جون کندن نداریم
توو شهری که به دنیا اومدیم ما
دیگه جایی واسه موندن نداریم

خدایا خسته ایم ، دیگه بریدیم
چشامون اشک واسه ریختن نداره
تو می تونی ، فقط تو می تونی تو
یه کاری کن یه کم بارون بباره

خدایا مگه قهری، مگه قهری، مگه قهری؟
نگو دوباره صبر کن ، که دیگه نمونده صبری
خدایا مگه قهری، مگه قهری، مگه قهری؟
کمک کن، تو خدای همه ی مردم شهری

تو رو به کی قسم بدیم خدایا
به چی قسم بدیم، بگو بدونیم
تو رو قسم به هفت تا آسمونت
یه کاری کن که بیچاره نمونیم

به این مردم یه رحمی کن خدایا
خودت بذار یه راهی پیشِ پامون
دیگه راهی نمونده واسه ی ما
به جز راهِ رسیدن به خدامون ..

قهر
امین حبیبی
ترانه‌ ، آهنگ و تنظیم : امین حبیبی

گاهی، چشاتو که می بندی می بینی
داری، تو شبات یه ستاره می چینی
گاهی، چشاتو که می بندی می خندی
احساس، می کنی که داری دل می بندی
یهو چشماتو که باز میکنی، می بینی یه چیزی کم داری
داری از دوری اون که دلت پیششه می میری انگاری
نفسات دیکه آروم آروم نمی زنه، تند تر میشه از سابق
توی اون لحظه دیگه می فهمی یه دیوونه شدی و یه عاشق
دنیا واست از اون روز می شه زندونت
دوست داری تو آغوشش کنه پنهونت
هی بغض می کنی تو خلوت و تنهاییت
می گی به خودت نزدیک شده رسواییت
خواب از توی چشمات می ره و گم می شه
بیدار می مونی تو فکرته همیشه
هر بار که رو دیوار عکسشو می بینی
می فهمی چقدر تنهایی و غمگینی
یهو چشماتو که باز میکنی، می بینی یه چیزی کم داری
داری از دوری اون که دلت پیششه می میری انگاری
نفسات دیکه آروم آروم نمی زنه، تند تر میشه از سابق
توی اون لحظه دیگه می فهمی یه دیوونه شدی و یه عاشق