قصهٔ رنجور و رنجوری بخواند
بعد از آن در پیش رنجورش نشاند
رنگ روی و نبض و قاروره بدید
هم علاماتش هم اسبابش شنید
گفت هر دارو که ایشان کردهاند
آن عمارت نیست ویران کردهاند
بیخبر بودند از حال درون
استعیذ الله مما یفترون
دید رنج و کشف شد بَر وِی نهفت
لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت
رنجش از صفرا و از سودا نبود
بوی هر هیزم پدید آید ز دود
دید از زاریش کو زار دل است
تن خوش است و او گرفتار دل است
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
3 دیدگاه دربارهٔ «شعر از مولانا / عشق اسطرلاب اسرار خداست»
عشق طاس پران در هواست
شش اگر بالا نشیند با خداست
👏👏👏
سلام اینشعر از آقای شهرام محمدی است ک نه مولانا و فقط بیت عشق اسطرلاب اسرار خداست از مولانا است